یک کماندوی ماهر نیروهای ویژه (جسیکا آلبا) پس از مرگ ناگهانی پدرش مالکیت بار پدرش را به دست میگیرد و به زودی خود را در تقابل با یک باند خشن میبیند که در زادگاهش بیداد میکنند.
مایک، یک کارگر ساختمانی سر به فلک کشیده، زمانی که معشوق دبیرستانی اش، روکسان، او را در یک ماموریت اطلاعاتی ایالات متحده استخدام می کند، وارد دنیای ابر جاسوسان و ماموران مخفی می شود.
گرو، لوسی، مارگو، ادیت و اگنس به عضوی جدید در خانواده، گرو جونیور، که قصد دارد پدرش را عذاب دهد، خوش آمد میگویند. گرو در ماکسیم لو مال و دوست دخترش والنتینا با یک دشمن جدید روبرو می شود و خانواده مجبور به فرار می شوند.
خلاصه داستان:با پیرالل آشنا شوید ، جوانی ساده دل ، ساده لوح ، از بدو تولد یتیم ، و با یک صاحبخانه مسلمان ، فاطمه ، زندگی می کند ، که مانند پسرش با او رفتار می کند. وقتی پلیس پیارال را به اتهام ...
خلاصه داستان:کشیش ردیف لغزش به جوانهای جوان کمک می کند تا زندگی بهتری داشته باشند. این خشم فروشنده محلی مواد مخدر را در پی دارد که گله های خود را به دنبال وزیر خوب می فرستد.
خلاصه داستان:سسیل ، دختر جوان انحرافی که با پدر ریزوند پولی بوی خود زندگی می کند. وقتی آن ، عشق قدیمی ریموند ، به ویلای ریموند می آید ، سسیل برای شیوه زندگی خود می ترسد.
خلاصه داستان:راجو در نتیجه فرار از پدر تلخ خود ، یک قاضی ولسوالی ، که سالها پیش مادر راجو را از خانه بیرون آورده بود ، به عنوان بی سرپرست زندگی می کند. راجو به عنوان پدر جانشین خود با Dacoit (راهزن وانت پیكتی) به عنوان پدر جانشین خود تكیه می كند كه این مرد واقعاً مسئول سوء تفاهم اصلی بین والدین است. راجو او را به قتل می رساند ، و سپس سعی می کند پدرش را بکشد ، اما شکست بخورد ، دستگیر می شود و درست قبل از پدر خود ، که به عنوان قاضی در آنجا ریاست می کند ، به دادگاه می رود. راجو دوست دختر كودكي خود را به عنوان نماينده قانوني خود دارد و اكنون هميشه پدرش است كه بايد بدون نشان دادن احساسات شخصي قضاوت كند.
خلاصه داستان:نینو ، یک فرد معمولی طبقه کارگر ، متوجه می شود که یک فرد ضربتی استخدام شده است که او را بکشد. او کشف می کند که یک زن ثروتمند ربوده شده است و هرکس که درگیر آن شد ، کشته می شود. با این حال ، نینو ربطی به آدم ربایی نداشته و باید دریابد چه کسی قاتلان را ارسال کرده و آنها را متوقف کرده است قبل از اینکه خیلی دیر شود
خلاصه داستان:هالی" (هپبورن) در آپارتمانی در شرق منهتن با گربهای که نامی ندارد زندگی میکند. او هر روز به ویترینهای جواهرفروشی تیفانی سر میزند؛ سروصداهایش همسایه طبقه بالائی خود، عکاسی ژاپنی بهنام "یونیوشی" (رونی) را اذیت میکند. روزی نویسندهای بهنام "پل" (پپارد) که در همان آپارتمان زندگی میکند و مورد حمایت مالی زنی مسنتر از خود، "خانم فیلنسون" (نیل) قرار دارد، وارد زندگی هالی میشود. پس از یک مهمانی عجیب و غریب هالی، پل با یک تگزاسی به نام "داک" (ابسن) روبهرو میشود که در پانزده سالگی هالی با او ازدواج کرده بوده است. هالی به پل توضیح میدهد که مدتها پیش این ازدواج فسخ شده است و او کمک میکند تا تگزاسی دل شکسته به خانه و زندگی خودش بازگردد. به زودی پل متوجه میشود که به هالی دلباخته است و به این دختر عجیب و غریب پیشنهاد ازدواج میدهد. اما هالی نمیپذیرد و اعلام میکند که قصد دارد با "خوزه" (ویلالونگا)، میلیونری اهل آمریکای جنوبی، ازدواج کند...
خلاصه داستان:دوستي «مظفر» و «قاسم» به خاطر دختر يك تارزن به نام «توبي» به هم مي خورد. مظفر كه قبل از اين در يك رقابت عشقي با قاسم به خاطر «لعيا» همسر امروز قاسم جاخالي كرده بود تصميم به ازدواج با توبي را مي گيرد. قاسم قسم مي خورد كه زهرش را به او بريزد و همين كار را هم مي كند و شبي مست به توبي تجاوز مي كند و توبي نيز خود را مي كشد. مظفر وقتي از ماوقع مطلع مي شود فرزند قاسم را كه به شدت مورد علاقه پدرش است مي دزدد و بعد تظاهر مي كند كه براي آزادي فرزندش بايد يكشب لعيا با او سركند. قاسم وقتي اين شرط را مي شنود اگر چه به ظاهر آن را مي پذيرد ولي كارش به نزاع با مظفر مي كشد و سرانجام نيز در اين درگيري بشدت مضروب شده و مي ميرد.
خلاصه داستان:در فرانسه ای که در جنگ میان جنگ با تغییرات عمیق اجتماعی و سیاسی دست و پنجه نرم می کند ، ویولت نوژیر 18 ساله علیه محدودیت های خانواده اش طبقه کارگر (و احتمالاً محارب) قیام می کند ، و عواقب نگران کننده ای را به همراه دارد.
خلاصه داستان:صنعتگر پیر وردیر با پرتاب او از قطار ، معشوقه خود ژان آنچلین را می کشد. شوهرش ، آنچلین ، تصمیم می گیرد از قاتل همسرش انتقام بگیرد ، که به موجب عدالت تبرئه شده است. او در خانه اش منتظر او می ماند و او را آویزان می کند. او مکان را غیب می گذارد ، حداقل این همان چیزی است که او فکر می کند. اما متأسفانه برای او ، لامبرت ، راننده تاکسی شاهد او بوده است. آنچلین چاره ای جز رهایی از او ندارد