لوسیوس پس از تسخیر خانهاش توسط امپراتوران ظالم که اکنون رم را رهبری میکنند، مجبور میشود وارد کولوسئوم شود و باید به گذشتهاش نگاه کند تا قدرتی پیدا کند تا شکوه رم را به مردمش بازگرداند.
دو برادر دوقلوی جنایتکار، یکی در تلاش برای اصلاح، یک سفر جاده ای خطرناک را آغاز می کنند. در مواجهه با مشکلات قانونی، دعواهای اسلحه و درام خانوادگی، آنها باید قبل از اینکه ماموریتشان منجر به خود تخریبی شود، اختلافات خود را آشتی دهند.
خلاصه داستان:کشتی قایقرانی Cannibal بدنه نشتی دارد. کاپیتان (راک هادسون) با اکراه مسیر خود را برای هونولولو تغییر می دهد ، جایی که طبق قانون یک مسافر (سید چاریس) تحت تعقیب است. آب بالا می رود ، همه برای زنده ماندن در برابر طبیعت مبارزه می کنند.
خلاصه داستان:بعد از اینکه دو نوازنده مرد شاهد یک هجوم جمعیت بودند ، آنها در یک گروه کاملا زنانه که در لباس زنان پوشانده شده بود ، از ایالت فرار می کنند ، اما عوارض بعدی بیشتر است.
خلاصه داستان:مایک هارمون ، کاپیتان NYPD متاهل ، بازدیدی از اسمرالدا مارینی دریافت می کند که وی در طی دوازده سال از کودکی وی را ندیده است. او دختر یک همکار قدیمی پلیس از ایتالیا است ، بازرس مارینی که اکنون درگذشته است. مایک آن شش ماه را در ایتالیا به عنوان خوشبخت ترین زندگی خود به یاد می آورد. او به نیویورک آمده است تا به طور خاص از کمک مایک درخواست کند ، پدرش به او می گوید همیشه در صورت مشکل بودن به مایک اعتماد کنید. سرانجام برای او اذعان می کند که او یک سارق جواهرات است ، اما می خواهد با برگرداندن جواهرات ، او و یک جنایتکار مشهور به نام جکی میچل را از گاوصندوق ویلا ثروتمند و مشهور اوگدن پریچیلد در کیتزبیل به سرقت برده و برگ جدیدی را برگرداند. ، اتریش. از آنجا که Fairchilds در حال حاضر در Kitzb Kithel نیستند ، آنها حتی نمی دانند که جواهرات هنوز از بین رفته اند. بنابراین قبل از بازگشت Fairchilds به Kitzbühel ، مایکروسافت اگر بتواند وارد ویلا شود و جواهرات موجود در صندوق امانات را جایگزین کند ، اسمرالدا مجبور نخواهد شد با پیگرد قانونی روبرو شود. اما شکستن در
خلاصه داستان:پادشاه جنگجو ادیسه زندگی بت پرست خود را در پادشاهی ایتاکا رها می کند تا در جنگ تروا بجنگد. او پس از پیروزی در جنگ ، برای بازگشت باید یک سفر طولانی و ده ساله را تحمل کند و ...
خلاصه داستان:دون فرانکو و دون سیچیو کشیشان مربوط به دو کلیسای اصلی یک دهکده در سیسیل هستند. این دو ایده های مختلفی در مورد جامعه دارند و از این رو همیشه با هم دعوا می کنند.
خلاصه داستان:در شب سال نو 1899 ، سولداد هنگام ملاقات با اشرافی فرناندو ، در خیابان های شلوغی مادرید در حال شلوار بنفشه است. این زن و شوهر عاشق می شوند اما پیشینه اجتماعی متفاوت آنها رابطه را تهدید می کند. فرناندو تحت فشار مداوم برادر بزرگتر خود آلفونسو است که او را از وظایف خود از جمله نامزدی وی با مگدالنا ، یک عضو کانون یاد می کند. فرناندو با بی اعتنایی به همه کنوانسیون های اجتماعی و رسوا کردن جامعه بلند ، سولیداد را در یک آپارتمان مخملی مستقر می کند و برنامه های ازدواج خود را اعلام می کند. آلفونسو در یک دوئل کشته می شود که سعی می کند آبروی خانواده را نجات دهد. فرناندو با مرگ برادرش احساس ویرانی و گناه می کند ، تصمیم می گیرد که این ماجرا را پایان دهد. دل شکسته ، Soledad فرار می کند و در پایان به آواز خواندن برای زندگی در سالن بولرو می پردازد. در آنجا او با هنری ، مروج فرانسوی که پیشنهاد می کند او را به عنوان یک ستاره آواز خواند ، ملاقات می کند. در همین حال ، فرناندو دریافت که نمی تواند بدون سولداد زندگی کند و سعی می کند او را پیدا کند اما تا آن زمان به پاریس رفته است. سولداد فرانسه را فتح می کند و به مرحله ای تبدیل می شود